Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 127 (818 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
Abschreibung {f} U کاهش قیمت
Entwertung {f} U کاهش قیمت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
Netto {n} U خالص [قیمت یا وزن یا دستمزد] [دستمزد یا حقوق پس از کاهش مالیات و خرج اجتماعی]
Abschlag {m} U کاهش [قیمت]
Other Matches
Schleuderpreis {m} U قیمت پایین تراز قیمت بازار
Abbau {m} U کاهش
Abzug {m} U کاهش
Abtrag {m} U کاهش
Abfall {m} U کاهش
Abrechnung {f} U کاهش
Beschränkung {f} U کاهش
Abstrich {m} U کاهش
Reduktion {f} U کاهش
Nachlass {m} U کاهش
Ermäßigung {f} U کاهش
Abschlag {m} U کاهش
Abnahme {f} U کاهش
verfallen U کاهش یافتن
sich verschlechtern U کاهش یافتن
zurückgehen U کاهش یافتن
sinken U کاهش یافتن
geringer werden U کاهش یافتن
abnehmen U کاهش یافتن
Abfall {m} U سقوط - کاهش
Abbau von Vorurteilen U کاهش تبعیضات
Lohnkürzung {f} U کاهش دستمزد
Abwertung {f} U کاهش ارزش
Abwertung {f} U کاهش اعتبار
Abspannung {f} U کاهش هیجان
Entvölkerung {f} U کاهش جمعیت
Abnahme {f} U کاهش وزن
Entvölkerung {f} U کاهش نفوس
Abrüstung {f} U کاهش تسلیحات
Lockerung {f} U کاهش [اقتصاد]
Preisverfall {m} U کاهش بها
Linderung {f} U کاهش درد
etwas [Akkusativ] kürzen U چیزی را کاهش دادن
im Sande verlaufen U تدریجا کاهش یافتن
schwinden U تدریجا کاهش یافتن
langsam zu Ende gehen U تدریجا کاهش یافتن
versiegen U تدریجا کاهش یافتن
versickern U تدریجا کاهش یافتن
Linderung {f} des Leidens U کاهش درد و رنج
etwas [Akkusativ] einschränken U چیزی را کاهش دادن
etwas [Akkusativ] verringern U چیزی را کاهش دادن
etwas [Akkusativ] reduzieren U چیزی را کاهش دادن
auslaufen U تدریجا کاهش یافتن
Abschlag {m} U کاهش ارزش [سهام]
Abstrich {m} U کسر [کاهش] [تفریق ]
Absetzung {f} U کسر [کاهش] [تفریق ]
Einbehaltung {f} U کسر [کاهش] [تفریق ]
Abzug {m} U کسر [کاهش] [تفریق ]
drastisch zurückgehen U تند کاهش یافتن
einen Kursrückgang erfahren U با کاهش در بها مواجه شدن
einen Buchstaben unterschneiden U فاصله دخشه ای را با کاهش منظم کردن
Der Senator sprach sich für eine Steuersenkung aus. U سناتور از کاهش مالیات طرفداری کرد.
abfallen U کاهش یافتن - سقوط کردن - مرتد شدن
Unter Stress ist ein Mitarbeiter weniger belastbar. U استرس توانایی کاری کارمندان را کاهش می دهد.
Preis {m} U قیمت
automatisches Unterschneiden {n} U کاهش [و تنظیم ] خودکار فاصله دخشه ها [فناوری چاپ]
Baisse {f} U تنزیل قیمت
Abschätzung {f} U تعیین قیمت
Annäherungswert {m} U قیمت تقریبی
Einstandspreis {m} U قیمت خرید
Ansteigen {n} U صعود [قیمت]
Auszeichnung {f} U قیمت گذاری
Angebotspreis {m} U قیمت پیشنهادی
Einkaufspreis {m} U قیمت خرید
Abschätzung {f} U برآورد [قیمت]
Anschlag {m} U تخمین [قیمت]
Festpreis {m} U قیمت مقطوع
Auswertung {f} U قیمت گذاری
Barpreis {m} U قیمت نقد
Preisangebot {n} U دادن قیمت
Angebot {n} U دادن قیمت
Preisliste {f} U فهرست قیمت
Schleuderpreis {m} U قیمت مفت
kosten U قیمت داشتن
zum Spottpreis U به قیمت مفت
zum Billigpreis U به قیمت مفت
Durchschnittspreis {m} U قیمت متوسط
Schleuderpreis {m} U کمترین قیمت
unterschneiden U کاهش دادن [و تنظیم کردن ] فاصله دخشه ها [فناوری چاپ]
bieten U پیشنهاد قیمت دادن
Ausverkauf {m} U فروش به قیمت نازل
Schleuderpreis {m} U قیمت کمتر از رقیب
amtliche Preisregelung {f} U کنترل قیمت رسمی
Abbau {m} U تقلیل [قیمت ، کارکنان]
Preise festlegen U قیمت را مشخص کردن
einpreisen U قیمت را معیین کردن
Für den Preis ist das fast geschenkt. U این قیمت مفت است.
Gebot {n} U پیشنهاد با دادن قیمت خرید
zum Schleuderpreis U به قیمت مفت [اصطلاح روزمره]
Wieviel kostet das? U قیمت این چقدر است؟
Bitte Brhyd Rabatt! U لطفا با قیمت ارزان تر بدهید!
Angebot {n} U پیشنهاد با دادن قیمت خرید [اقتصاد]
Darf ich die Preisliste sehen? U اجازه دارم فهرست قیمت را ببینم؟
unter dem Selbstkostenpreis abgeben U کمتر از قیمت تمام شده بفروشند
das Preisschild abmachen U برچسب قیمت را [از کالا] جدا کردن
Das Projekt hat ganz bescheiden begonnen. U پروژه خیلی کوچک [و ارزان قیمت] آغاز شد.
Wie viel kostet ihr günstigstes Zimmer? U قیمت ارزانترین اتاق شما چقدر است؟
Wieviel kostet ein Brief nach Iran? U قیمت [فرستادن ] بک نامه به ایران چقدر است؟
Der Verkäufer machte uns einen guten Preis für das Auto. U فروشنده قیمت خوبی برای خودرو به ما داد.
Schnäppchenjägerin {f} U کسی که دنبال قیمت خیلی ارزان می گردد. [زن]
Schnäppchenjäger {m} U کسی که دنبال قیمت خیلی ارزان می گردد. [مرد]
Normalerweise besuchen [bereisen] wir keine teuren Orte. U ما معمولا به جاهای گران قیمت گردش نمی کنیم.
Hotelzimmer sind dort ziemlich teuer. U قیمت [اتاق] هتل آنجا واقعا گران است.
ausglühen U سخت کردن [روند گرمایش و سرمایش آهسته جهت سفت شدن و کاهش شکنندگی] [فلزات] [مهندسی]
vergüten U سخت کردن [روند گرمایش و سرمایش آهسته جهت سفت شدن و کاهش شکنندگی] [فلزات] [مهندسی]
anlassen U سخت کردن [روند گرمایش و سرمایش آهسته جهت سفت شدن و کاهش شکنندگی] [فلزات] [مهندسی]
tempern U سخت کردن [روند گرمایش و سرمایش آهسته جهت سفت شدن و کاهش شکنندگی] [فلزات] [مهندسی]
drastisch kürzen U تخفیف زیاد دادن [قیمت راشکستن] [خیلی کم کردن چیزی]
Gibt es einen Preisnachlass, wenn ich mehrere Fahrkarten kaufe? U تنزیل قیمت موجود است اگر چندتا بلیط بخرم؟
Preisstufe {f} U طبقه قیمت [نرخ گوناگون بلیت در ناحیه های مختلف مترو ]
Brutto {n} U بهای کالا با مالیات [دستمزد یا حقوق قبل از کاهش مالیات و خرج اجتماعی]
abnehmen U محاق کردن [کاهش کردن قرص ماه]
schwinden U چروک شدن [جمع شدن ] [کوچک شدن ] [عقب کشیدن] [کاهش یافتن] [آب رفتن]
kleiner werden U چروک شدن [جمع شدن ] [کوچک شدن ] [عقب کشیدن] [کاهش یافتن] [آب رفتن]
einfallen U چروک شدن [جمع شدن ] [کوچک شدن ] [عقب کشیدن] [کاهش یافتن] [آب رفتن]
schrumpfen U چروک شدن [جمع شدن ] [کوچک شدن ] [عقب کشیدن] [کاهش یافتن] [آب رفتن]
sich zusammenziehen U چروک شدن [جمع شدن ] [کوچک شدن ] [عقب کشیدن] [کاهش یافتن] [آب رفتن]
beurteilen U معین کردن [سنجیدن] [قیمت کردن ]
evaluieren U معین کردن [سنجیدن] [قیمت کردن ]
abschätzen U معین کردن [سنجیدن] [قیمت کردن ]
einschätzen U معین کردن [سنجیدن] [قیمت کردن ]
Angebot [zwei zum Preis von einem] U عرضه [دو کالا با قیمت یک کالا]
Doppelangebot {n} U عرضه [دو کالا با قیمت یک کالا]
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com